سلام می کنم رو بر می گردانی تا نادیده ام بگیری اما همین

سلام می کنم. رو بر می گردانی تا نادیده ام بگیری. اما همین یعنی هنوز هم دلت این سوی دیده ات می تپد. خودت را به راه دیگری می زنی. راهی که هر دویمان خوب می دانیم به جایی ختم نمی شود. شاید نمی دانی برای فراموش کردن باید یاد بگیری، ببینی، دلتنگ شوی. پس رویت را برگردان. من تو را مثل کف دستم می شناسم. می دانم این تظاهرات به نادیده گرفتن یعنی هنوز یک جایی از کار می لنگد. باور کن این سرسنگین بودن ها هیچ دردی را دوا نمی کند. فقط چیزی در دلت سنگینی می کند. چیزی شبیه یک حرف. حرفی که بهتر است گفته شود. آن هم حالا که فاصله به اندازه تمام جواب سلام هایی که از تو طلب دارم بین ما سنگینی می کند...
#رادیو هفت
دیدگاه ها (۱)

بودنمان که چاره کار نشد. رفتم مگر میان من و تو تنهایی حکم کن...

گفتم زندگی همیشه آن قصه یک خطی در کتاب ها نیست. گاهی کلاف سر...

می خواهم رد شوم. می خواهم از کنار تمام این لحظه ها، این رویا...

می خواهی بگویم؟ دلم برایت تنگ می شود. آنقدر زیاد که خیالم در...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط