Love and hate عشق و نفرت
Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 11 "
ویو ا.ت : سریع رفتم پایین ، با یه چیزی مواجه شدم ، اون جونگکوک بود ، با یک دسته گل رز سرخ ، ذوققققق ( جونگکوک عجب دوست پسر خوبیه ها 😈 )
جونگکوک : به به ، سلام خانم خانماااا
ویو جونگکوک : یهو دیدم ا.ت با سرعت تمام اومد بغلم کردم ، خیلی خوشحال شدم و یهو متوجه شدم بوسم کرد
جونگکوک : همین یه دونه ؟؟؟ من بیشتر میخوام
ا.ت : بدو بریم مهمونی دیر میشه هااااا
جونگکوک : من میدونم با تو 🔪🔪
ادمین : الان رسیدن به محل برگذاری مهمونی
عن آقا : به به سلام مستر کوک : این لیدی جذاب رو معرفی نمیکنی؟؟؟ ( بچه ها عن آقا دشمن جونگکوکه و چون نمیدونستم اسمشو چی بزارم گذاشتم عن آقا 🤣🤣 )
جونگکوک : سیکتیر بابا ، بیا بریم عشقم
ادمین : و جونگکوک و ا.ت رفتن که بشینن که یهو
جونگکوک : اونجا نه
ا.ت : کنارتم که
جونگکوک : ( اشاره به پاهاش ) شما جات اینجاست
ا.ت : نه جونگکوک ، جلوی این همه آدم خجالت میکشم ( ک.ص.خ.ل ما ارزومونه روی پاهای جونگکوک بشینیم ، بعد تو میگی نهه )
ویو جونگکوک : دیدم ا.ت داره مقاومت میکنه که خودم دست بکار شدم و بغل کردم گذاشتمش روی پام
ا.ت : .....
جونگکوک : افرین که چیزی نگفتی
عن خانم : ددی این کیه گذاشتی روی پات ( بچه ها عن خانم دختریه که خودشو
میچسبونه به جونگکوک ، چون نمیدونستم اسم چی بزارم گذاشتم عن خانم 🤣 )
ویو ا.ت : تا دیدم اون دختره به جونگکوک گفت ددی خیلی عصبانی شدم و موهاشو گرفتم و پرتش کردم اونور ( ماشالا به ا.ت 💪🏻 )
عن خانم : ددی دیدی چکار کرددد؟؟؟ ( با عشوه و گریه )
جونگکوک : خوب کاری کرد ، دیگه نبینم که دور و بر من میپلکی
ادمین : بچه ها جونگکوک رفت تا از توی ماشین یه چیزی بیاره که
ویو جونگکوک : موقعی وارد مهمونی شدم دیدم ا.ت داره با یه پسره صحبت میکنه ، خون توی رگام جمع شد و سریع رفتم براید بغلش کردم و با عصبانیت گذاشتمش توی ماشین
ا.ت : جونگکوک معلومه داری چکار میکنی؟؟ ( با حالت مستی )
جونگکوک : صحبت نکن فقط بزار برسیم خونه ( با حالت عصبانی ) ( جوننن بخوریمت )
رسیدیم خونه و .....
بیاین کامنت
شرط : ۲ بازنشر ، ۶ لایک ، ۸ کامنت
" part 11 "
ویو ا.ت : سریع رفتم پایین ، با یه چیزی مواجه شدم ، اون جونگکوک بود ، با یک دسته گل رز سرخ ، ذوققققق ( جونگکوک عجب دوست پسر خوبیه ها 😈 )
جونگکوک : به به ، سلام خانم خانماااا
ویو جونگکوک : یهو دیدم ا.ت با سرعت تمام اومد بغلم کردم ، خیلی خوشحال شدم و یهو متوجه شدم بوسم کرد
جونگکوک : همین یه دونه ؟؟؟ من بیشتر میخوام
ا.ت : بدو بریم مهمونی دیر میشه هااااا
جونگکوک : من میدونم با تو 🔪🔪
ادمین : الان رسیدن به محل برگذاری مهمونی
عن آقا : به به سلام مستر کوک : این لیدی جذاب رو معرفی نمیکنی؟؟؟ ( بچه ها عن آقا دشمن جونگکوکه و چون نمیدونستم اسمشو چی بزارم گذاشتم عن آقا 🤣🤣 )
جونگکوک : سیکتیر بابا ، بیا بریم عشقم
ادمین : و جونگکوک و ا.ت رفتن که بشینن که یهو
جونگکوک : اونجا نه
ا.ت : کنارتم که
جونگکوک : ( اشاره به پاهاش ) شما جات اینجاست
ا.ت : نه جونگکوک ، جلوی این همه آدم خجالت میکشم ( ک.ص.خ.ل ما ارزومونه روی پاهای جونگکوک بشینیم ، بعد تو میگی نهه )
ویو جونگکوک : دیدم ا.ت داره مقاومت میکنه که خودم دست بکار شدم و بغل کردم گذاشتمش روی پام
ا.ت : .....
جونگکوک : افرین که چیزی نگفتی
عن خانم : ددی این کیه گذاشتی روی پات ( بچه ها عن خانم دختریه که خودشو
میچسبونه به جونگکوک ، چون نمیدونستم اسم چی بزارم گذاشتم عن خانم 🤣 )
ویو ا.ت : تا دیدم اون دختره به جونگکوک گفت ددی خیلی عصبانی شدم و موهاشو گرفتم و پرتش کردم اونور ( ماشالا به ا.ت 💪🏻 )
عن خانم : ددی دیدی چکار کرددد؟؟؟ ( با عشوه و گریه )
جونگکوک : خوب کاری کرد ، دیگه نبینم که دور و بر من میپلکی
ادمین : بچه ها جونگکوک رفت تا از توی ماشین یه چیزی بیاره که
ویو جونگکوک : موقعی وارد مهمونی شدم دیدم ا.ت داره با یه پسره صحبت میکنه ، خون توی رگام جمع شد و سریع رفتم براید بغلش کردم و با عصبانیت گذاشتمش توی ماشین
ا.ت : جونگکوک معلومه داری چکار میکنی؟؟ ( با حالت مستی )
جونگکوک : صحبت نکن فقط بزار برسیم خونه ( با حالت عصبانی ) ( جوننن بخوریمت )
رسیدیم خونه و .....
بیاین کامنت
شرط : ۲ بازنشر ، ۶ لایک ، ۸ کامنت
- ۹.۴k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط