گنهکاریم گرفتاریم

گنهکاریم... گرفتاریم...
چه روزگار غریبی!
برادری سخنی بیش نیست
و‌ معنی لغت آشتی، شبیخون است
پسر به خون پدر تشنه ست
و رودها همه از لاشه ها گرانبارند
و تور ماهی صیادها پر از خون است

کسی به فکر رهایی نیست،
دریچه‌های جهان بسته است
و چشمها همه از روشنی هراسانند
زمین شکوه کریمانۀ بهارش را
ز شاخ و برگ درختان دریغ می دارد
و آسمان، شب صاف ستارگانش را
نثار خاک دگر کردست

الا، سروش سحرگاهان!
تو روشنی را جاری کن
تو با درختان، غمخوار و مهربان می باش
تو رودها را جرأت ده
که دل به گرمی خورشید بسپرند
تو کوچه ها را همت ده
که از سیاهی بن بست بگذرند
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۴)

گاهی اشتباه ما در زندگیاین است کهبه برخی آدم ها جایگاهی می ب...

عایا این ز ن د گ ی پایانی هم خواهد داشت ؟ز=زجرن=نفاقد=دروغگ=...

ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺑﺮﻭﺩﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﻧﮓ ِ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺯ ﮐﻒ ِ...

آرام بخوان چون آهسته نوشتم ، بی پروا بخوان چون از خود نوشتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط