گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم

گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم

تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیله‌ای پیچیده از غم‌هایِ عالم بر تنم

بر سر این سرو، آخر برف هم منت گذاشت
دست زیر شانه ام مگذار! باید بشکنم

من که عمری دل برای دوستان سوزانده‌ام
حال باید دل بسوزاند برایم دشمنم

گرچه از آغوش تو سهمی ندارم جز خیال
بویِ گیسوی تو را می‌جویم از پیراهنم

عاشقی با گریه سر بر شانه یاری گذاشت
از تو می‌پرسم بگو ای عشق! آیا این منم؟

#فاضل_نظری
#کتاب
#عاشقانه_ها
دیدگاه ها (۲)

قسیم النار والجنه عن عبد الله بن عباس قال : قال رسول الله ( ...

قسیم النار والجنه علل الشرایع ج 1 ص 162از مفضل بن عمر نقل شد...

به عشق مولایم علی، اسم پسرم وامیرعلی گذاشتمان شاالله که همه ...

بسم الله الرحمن الرحیمدر فضائل امیرالمومنین_علی_بن_ابی_طالب_...

بهار و خاکستر

شبی در موج زلفانت مرا هم رنگ دریا کنگل پژمرده ی دل را به لبخ...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط