عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۷۲ (。☬。)
٫ یعنی هانگول رو هم همون طوری قشنگ میبوسید .. خدا یا چیدارم میگم ٫ تهیونگ غمگین نگاهش کرد لبشرا تر کرد و انگشت اشاره اش را روی زانو مین جی گذاشت : چرا عصبانی میشی خوب ماینا گفتن من که نگفتم .. تقصیره من چیه
کم کم انگشت اش را پایین آورد سمت قوزک پایش .. مین جی نمیتوانست سر خم کمپ در برابر این لمس های پر عطش .. سخت پلک روی هم گذاشت و تند بلند شد: بهم دست نزن
قدمی سمت پنجره برداشت ولی تهیونگ محکم مچ دستش را گرفت سپس سمت خودش کشاند ناخواسته در آغوش تهیونگ افتاد و تند نگاهش کرد
تعیونگ: چشمات پر از اشک شدن .. معذرت میخواهم .. من هیچ وقت نمیخواهم ترو ناراحت کنم باور کن ولی مانیا اینجوری نیست . ...
مین جی عصبی خندید سپس مشت محکمی هواله سینه تهیونگ کرد و با بغض تند گفت : وقتی داشتی لبای یه دختره دیگه رو میبوسیدی یادت افتاد ازم معذرت خواهی کنی آره
تهیونگ آروم خندید سپس گفت : چی .. بوسه ! دختر ؟ من با کی ؟
مین جی : برای من الکی نگو خودم .. شما رو دیدم تو
محکم دو طرف من مشکیش را گرفت و صورتش را به صورت تهیونگ نزدیک کرد با چشم های پر از اشکش گفت : داشتی اونو میبوسیدی با همین لبا
تهیونگ پوزخند ای زد سپس چشم در چشم های مین جی دوخت : کی اینو بهت گفته ها .. ؟
مین جی : خودم .. دیدم خیانت کار
تهیونگ: دروغه .. من تو شرکت بودم من هیچ دختری رو ملاقات نکردم
مین جی از این دروغ ها خسته شده بود محکم تهیونگ را حول داد و تند گوشی ای که ازش نفرت داشت را برداشت سپس عکس را آورد و سمت تهیونگ گرفت محکم گفت. : میبینی یادت اومد خیانت کار .. لعنتی ببین دیگه
تهیونگ دست به سینه ایستاد سپس آه ای کشید : واقعان فکر کردی من این پسره بد قد هستم ؟ ..
مین جی گیج به صفحه گوشی نگاه کرد : معلومه لباس ترو پوشیدن دیگه
تهیونگ: این من نیستم .. من بدون ساعتم جای نمیریم
ساعت مشکی و براقش را سمت مین جی گرفت سپس سری تکون داد : اون پسره مو زشت من نیستم مین جی باور من خوب نگاهش کن دیگه من نیستم
مین جی آروم گوشی را پایین آورد سپس بر روی تخت انداخت راست میگفت پسره تو عکس ساعت نداشت ولی نباید زود اعتماد میکرد تند پرسید : پس کجا بودی تو ... ها .. این وقت شب
(。☬。)پارت ۷۲ (。☬。)
٫ یعنی هانگول رو هم همون طوری قشنگ میبوسید .. خدا یا چیدارم میگم ٫ تهیونگ غمگین نگاهش کرد لبشرا تر کرد و انگشت اشاره اش را روی زانو مین جی گذاشت : چرا عصبانی میشی خوب ماینا گفتن من که نگفتم .. تقصیره من چیه
کم کم انگشت اش را پایین آورد سمت قوزک پایش .. مین جی نمیتوانست سر خم کمپ در برابر این لمس های پر عطش .. سخت پلک روی هم گذاشت و تند بلند شد: بهم دست نزن
قدمی سمت پنجره برداشت ولی تهیونگ محکم مچ دستش را گرفت سپس سمت خودش کشاند ناخواسته در آغوش تهیونگ افتاد و تند نگاهش کرد
تعیونگ: چشمات پر از اشک شدن .. معذرت میخواهم .. من هیچ وقت نمیخواهم ترو ناراحت کنم باور کن ولی مانیا اینجوری نیست . ...
مین جی عصبی خندید سپس مشت محکمی هواله سینه تهیونگ کرد و با بغض تند گفت : وقتی داشتی لبای یه دختره دیگه رو میبوسیدی یادت افتاد ازم معذرت خواهی کنی آره
تهیونگ آروم خندید سپس گفت : چی .. بوسه ! دختر ؟ من با کی ؟
مین جی : برای من الکی نگو خودم .. شما رو دیدم تو
محکم دو طرف من مشکیش را گرفت و صورتش را به صورت تهیونگ نزدیک کرد با چشم های پر از اشکش گفت : داشتی اونو میبوسیدی با همین لبا
تهیونگ پوزخند ای زد سپس چشم در چشم های مین جی دوخت : کی اینو بهت گفته ها .. ؟
مین جی : خودم .. دیدم خیانت کار
تهیونگ: دروغه .. من تو شرکت بودم من هیچ دختری رو ملاقات نکردم
مین جی از این دروغ ها خسته شده بود محکم تهیونگ را حول داد و تند گوشی ای که ازش نفرت داشت را برداشت سپس عکس را آورد و سمت تهیونگ گرفت محکم گفت. : میبینی یادت اومد خیانت کار .. لعنتی ببین دیگه
تهیونگ دست به سینه ایستاد سپس آه ای کشید : واقعان فکر کردی من این پسره بد قد هستم ؟ ..
مین جی گیج به صفحه گوشی نگاه کرد : معلومه لباس ترو پوشیدن دیگه
تهیونگ: این من نیستم .. من بدون ساعتم جای نمیریم
ساعت مشکی و براقش را سمت مین جی گرفت سپس سری تکون داد : اون پسره مو زشت من نیستم مین جی باور من خوب نگاهش کن دیگه من نیستم
مین جی آروم گوشی را پایین آورد سپس بر روی تخت انداخت راست میگفت پسره تو عکس ساعت نداشت ولی نباید زود اعتماد میکرد تند پرسید : پس کجا بودی تو ... ها .. این وقت شب
- ۷.۰k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط