منشی گفت کارتخوان نداریم

"منشی گفت کارت‌خوان نداریم،
۶٠هزار تومان از عابر بانک بگیرید بیایید.!"

فاصله عابر‌بانک تا مطب زیاد بود.
گفتم:
چرا دستگاه پُز ندارید؟
خانم منشی گفت:
خودت این را از آقای دکتر بپرس.!
گفتم:
لابد برای فرار از مالیات است دیگر.!
این جناب آقای دکتر مگر بورد تخصصش را از فرانسه نگرفته؟
آنجا یادش ندادند برای مالیات نباید مریض‌هایش را آواره کند؟
این مالیات مگر چند درصد از درآمد ایشان است!؟

فضا متشنج شد.!

جناب دکتر سخنانم را شنید و از مطب آمد بیرون‌ و به من گفت:
من شما را ویزیت نمی‌کنم.!
لطفا" بروید بیرون.!

....من نرفتم.

جناب آقای پزشک به منشی اش گفت:
تا این آقا نرود مریضی را داخل نفرست.!

پنج دقیقه گذشت،
فقط پنج دقیقه.!!!

توی این پنج دقیقه چندتن از مریض‌ها آمدند جلو و به من گفتند:
بخدا حالمان خوب نیست، بروید بیرون بگذار ما هم به زندگی‌مان برسیم.!

همه به من اعتراَض کردند. !!!

هیچکسی اما به دکتر اعتراض نکرد!!!
حس بدی به من دست داد.
حس بازنده‌ها را داشتم.

به خودم گفتم:
؛از حقوق چه کسانی داری دفاع می کنی؟

برای کی و چه کسانی داری دست و پا می‌زنی.؟

این‌ها یکی‌شان حتی حاضر نیست از تو حمایت کند.!

زدم بیرون...

با خودم گفتم:
جدا" برای کی‌ها دارم دست و پا می‌زنم.؟
دیدگاه ها (۲)

نگرانی من این است که می‌بینم تو با آن نفرتی‌که از آنها داشتی...

🔻 حال که بازنشسته شده و به گذشته فکر میکنم میبینم به دانشجوی...

ساده‌لوح به همه اعتماد می‌کند.ساده‌لوح به دلش بد راه نمی‌دهد...

خواهر زاده م هاوین

black flower(p,246)

#یادداشت | دست محفل، جیب مردم✍️ محمدرضا طاهری▫️ فردی را تصور...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط