رمان:#معشوقه_استاد#پارت_۶۴بهشون که رسیدم گفتم: سلام.به طرفم ...

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه

#حصار_تنهایی_من #پارت_۶۴خواب بودم که احساس کردم یکی دستشو می...

#پارت_۶۴به ملوس نگاه کردم...خشکش کرده بودم و داشت شیرشو میخو...

#پارت_۶۴ #آخرین_تکه_قلبمسحر:عرفان برگشت سمتم .. با دیدنم لبخ...

#پارت_۶۴ #رمان_سفر_عشقایلیا:به به خاهر خانوم و دوماد صفا آور...

#پارت_۶۴آهنگش که تموم شد چشمامو گذاشتم رو هم و خوابم برد+آنا...

#پارت_۶۴کمی بعد همون مرد با سینی ای اومد و چهار جام با نوشید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط