#هوس_خان👑#پارت205وقتی عصبی میشدم کاملاً غیرقابل کنترل بودم ع...

#هوس_خان👑#پارت204چشمای گریونش دستای یخ زده و لرزونش داشت ب...

#هوس_خان👑#پارت203صورت مثل گلش و کمی نوازش کردم و گفتم من و ت...

#هوس_خان👑#پارت202چند قدم به ماهرو نزدیکتر شدم با هر قدمی که ...

#هوس_خان👑#پارت201بالاخره مارال با بی میلی ازمون دور شد اما ر...

🥀رمان خان زاده ،خانزاده🥀:#هوس_خان👑#پارت200مشتاق بودن ماهرو ر...

#هوس_خان👑#پارت199به سمت مادرم چرخیدم و گفتمتوی کار من دخالت...

#هوس_خان👑#پارت198توی روستا دور افتادم تا بفهمم آخرین نفری که...

#هوس_خان👑#پارت197علیرضا برای من فقط یک دوست نبود اون برای من...

#هوس_خان👑#پارت196وقتی به خونه پدریم رسیدیم مادرم با دیدن ما ...

#هوس_خان👑#پارت195تمام هوش و حواسم پیش ماهرو رفته بود طوریکه ...

#هوس_خان👑#پارت194اینکه مهاتب واقعاً کیه و از من چی میخواد ذه...

#هوس_خان👑#پارت193_ چرا نتونم مطمئن باش هر طوری که بشه من کنا...

#هوس_خان👑#پارت192علیرضا به فکر رفت از شنیدن گفته‌های من شوکه...

#هوس_خان👑#پارت191برای تماشا کردن قدم زدنت نیومدن علیرضا ...

#هوس_خان👑#پارت190فعلاً قصد نداشتم چیزی بهش بگم میخواستم دیشب...

#هوس_خان👑#پارت189درگیر بودنم و انگار فهمید که خودش رو بالا ک...

#هوس_خان👑#پارت188توی تاریکی کنار تلفن دیدمش تلفن رو که قطع ک...

#هوس_خان👑#پارت187اولین روز حضور مون توی این خونه با یه رابطه...

#هوس_خان👑#پارت186اگر بگم خواهرتم با خودمون ببریم اون موقع چی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط