#نبض‌من P:24اما با یونتان بازی میکرد که ته دوباره برگشت تو ا...

#نبض‌من P:23اما لبخندی زد و آروم نزدیک ته شد دستشو دور گردنش...

#نبض‌من P:22....اینطور که معلوم خانوم اما ناراحتی معده دارن ...

#نبض‌من P:21+اینجوری که چه فرقی با برده میکنم ته طرفه اما بر...

#نبض‌من P:20+من فقط خدمتکار عمارتشم بردشم اون اربابه من دستو...

#نبض‌من P:19دخترک با قدما بلند از اونجا دور شد معدش شروع کرد...

#نبض‌من P:18امشب شبی بود که باید به عنوان دوست دختر اربابش ب...

#نبض‌منP:17اما دستاشو خشک کرد و به سمت اتاق کوک رفت تقه ای ب...

#نبض‌من #p:16دو روزی بود داره واسه اون ارباب سرکش کار می‌کنه...

#نبض‌من P:15+ت تو کی هستی؟•کسی که قراره براش بردگی کنی خانوم...

#نبض‌من P:14از میان آسمان و ها زمین تو را صدا میزنم در تاریک...

#نبض‌من #p:13اما اون شب با کلی فکر و خیال به خواب رفت فردا ص...

#نبض‌من#part12+م من باید برم ×کجا؟+اونیم زنگ زد گفت میخواد ب...

#نبض‌من #part11+اومدم اینجا بابت اتفاق دیروز چون یه دفع رفتی...

#نبض‌من #part10×چه غلطی کردی(داد)+دکتر شما خودتون گف.....×خف...

#نبض‌من #part9×خیلی ممنونم دکتر ته با حالت سرد سرشو بالا آور...

#نبض‌من#part8×دستاتونو ازش بکشید(لحن آروم که این آرامش قبل ط...

#نبض‌من #part7ته إما رو با خودش برد بیرون باهم سوار ماشین شد...

#نبض‌من#part6×بهم بگو مشکلاتت إما نفس عمیقی کشید و شروع کرد ...

#نبض‌من Part5اون شب با کلی سختی تونستن به انبار جانگ حمله کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط