ـ🌹➣『☀️』صبح است وصبامشک فشان می‌ڪَذرددریـاب ڪه از ڪوے فـلان م...

نڪند فڪر ڪنیدر دلِ من یــــادِ تو نیسٺ...!!! ڪَوش ڪن...نبضِ ...

زهی صبحی که او آیدنشیند بر سرِ بالینتو چشم از خواب بُگشاییبب...

به دو زلف یاردادم دل بی قرار خود را ...چه کنم سیاه کر...

با لبت بازے نڪُن رقصش خزان سازد مرادیده بر لب چون نهم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط