پروفایل پیرهن غزل

دکلماتور حامد عقیلی

آنقَدَر در بغلِ گرمِ تو ماندم که هنوزبوی آغوشِ تورا می‌دهد ا...

تو رفتی و دل غافل از عهدی که گسسته‌ستاز حادثه‌ی دوستی ات دست...

من سایه‌‌ی دلگیر همین شاخه‌ی خشکمیک عابر دل خسته به پایم ننش...

مرکزِ صفحه ی این ساعت کوکی هستی تو نباشی دلِ این عقربه ها می...

آمدی خنجر خود را به نگاهم بزنی تا شبی یک تنه بر قلب سپاهم بز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط