‌‌‌امشب در انتهای خیابانبه ناگهان دیدمشخاموش و نرم از دم پیش...

بی خوابی -‌ محمد مختاریچه فرق می‌کرد زندانی در چشم انداز باش...

✍✍بنویس آزادی رویای ساده‌ای است که خاک هر شب در اعماقِ ناپید...

درونِ حنجره‌ام قارچ‌های زهر روییده‌ست،دهانم از خزه انباشته‌س...

تو مرگ و عشق را هنوز نمی‌شناسیو سایه‌ات برابرت ایستاده استکه...

که ما همچنان می‌نویسیم که ما همچنان در اینجا مانده‌ایممثل در...

وقت سنگین

‌دنیا اگر به شیوه ی چشم تو بودپهلو نمی گرفت بدین اضطراب#محمد...

«دیدم که آدمیاز آدمی دریغ می‌شود.»و چه بسیار دریغ کردیم و در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط