گاهی  عشق بودنُ و سوختن استکدام ایستگاهریل های موازی رابهم م...

.صبح،از سمت طلوع یک پنجره ستاره چیده استبرخیزاز آن سوی پرده ...

جمعه تعطیل ست و ڪسے دستش به #ڪارے نمےرود مثل ح...

کاش یک روزیک نفرپارادوکسِ تمامِ قصه هایِعاشقانه شوداو از رفت...

جمعه ها ... تعطیل استُ وکسی دستش به کاری نمی رود مثل حالِ هر...

ازمن نشانی شهرعشق را می پرسند... چشم هایت کجاست؟! #محسن_فاضل...

چشمان سبز تو شمال بودُو.. دل بی خیال من  جنوبنگاه تو ماشه را...

کاش در باغچه ها شعر می کاشتندفردا که شهرپرازگل سرخ می شد دیگ...

اگر "تو"  نباشیشقایق که هیچ... زندگی دردی  بزرگ وبی معنی ست....

گاهی  عشق بودنُ و سوختن است کدام ایستگاهریلهای موازی رابهم م...

در کدام کوچۀ  گره خورده قصه هاجا مانده اندکه هیچکس به دیگری....

کاش یک روز،یک نفرپارادوکسِ قصه هایِ عاشقانه شوداو از رفتن با...

پشت این چاردیواری که نفس های تو نیستزندگی زندانی ست به وسع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط