هیچ،نامشخص؛بیگانه ام و دهلیزهای این جهاندارندبا هر تپش شانگو...

عطر موهایتسراسرمساحت تنهایی ام را فرا گرفتهو داردحل میکند فک...

قرار نبودسهم چشم هایم؛ باران باشدو توسادگی را؛ حرفه ام کنیبا...

صدای امواج دارد خراشم میدهدو چه اندوه بزرگیکه هیچ فرکانسی،صد...

میروم اماتمام خودم را با خودم نمیبرمچند تکه راکنار آینه، روی...

کافه دست خط ۵

کافه دست خط 3

کافه دست خط 1

وقایع اتفاقیه 1

عشق؛خیانت کارترین احساسی بودکه خداروی زمین آفرید،درست قبل از...

مثل موریانه هالانه کرده ام میان هر چه غم استو مندر انتخاب عش...

حوالی نیمه شب استبادآرام تکان می دهدپرده رانور، آهستهمحیط را...

آنقدر زیباییکه تمام ثانیه ها را موظف کرده امروزی دو بارروی چ...

دیگر عادت کرده انددهلیزهای قلبم به گرفتگی های سینوسی وارامشب...

اردیبهشت؛ دختر بهاربوسه بر پیشانی باد میزنیو آسمانگریه اش می...

شب بیداری ها ب اندازه کافی سنگین و قاتل هستنداماامان از وقتی...

چراغ خانه رادیشبیاشاید شبی از شب هایسال های قبل!!!خودم خاموش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط