#عشق_بی_رحمات:ایزول بودتهیونگ:پس کار ایزول بود....چی کارش کر...

#عشق_بی_رحملیا:(تو ذهنش)خوبه الان انتقام خوبی میگیرم(پایان)(...

#عشق_بی_رحملیا:بابای(بلند میگه) تا موقع مرگت(آروم زیر لب)ات:...

#عشق_بی_رحممیخواست از دهنم حرف بکشه که نشود باهاش قرار گذاشت...

#عشق_بی_رحمتهیونگ:من و ات رفتیم پایین که.....تهیونگ:بابا و م...

#عشق_بی_رحم(رسیدن عمارت تهیونگ)ات:اممممم از عمارت بابام کوچی...

#عشق_بی_رحمیه کم دیگه جلوتر میرم میبینم خونِ خون روی زمین حا...

#عشق_بی_رحمات:تهیونگ یه بوسه طولانی کرد و منم همراهیش کردم ک...

#عشق_بی_رحمچند دقیقه گذشت و دوباره در اتاق بسته شدمطمعئن شدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط