زن طلخک فرزندی زایید، سلطان محمود او را پرسیدکه چه زاده است؟...

روباهی به فرزندش گفت:فرزندم از تمام این باغ‌ها میتوانی انگور...

سربازی را گفتند چرا به جنگ نروی؟گفت : به خدا سوگند که من یکت...

صباح عید بده ساغری که در رمضان 🤎بسوختیم ز تسبیح و زهد و استغ...

تا نسوزد آرزو در دل نگردد سینه صافسرمه بینایی آیینه از خاکست...

#عاشقانه_های_امیر_علی#شعر_های_زیبا_دلنشین#دلبرانه #عاشقانه_...

#عاشقانه_های_من#عاشقانه #عاشقانه_ها#دلنوشته #دلنویس#دلنوشته_...

ابن حارث را پرسیدند:مرد هشتاد ساله را فرزند آید؟گفت:آری...اگ...

هـرگـز از بنـد و غـم آزاد نگردد آن دلکـه گرفتـارِ کمنـدِ سرِ...

همان بهتر که لب خاموش داریم پنبه نهیم گوش را از هزیان این و آن مولانا خوی سعدیست نصیحت چه کند گر نکند

☘️روزی روباهی به فرزندش گفت:،، فرزندم از تمام این باغها میتو...

#عبید_زاکانی #داستان #روایت#بخوان_شعر_سخن_ناب

دانلود کتاب موش و گربه نویسنده عبید زاکانی

در حساب زر و سیم است و غم داد و ستد

گویی من زرد روی دلسوخته را چون شمع برای سوختن ساخته اند

شعر

دلا با مغان آشنائی طلبز پیر مغان آشنائی طلببه کنج قناعت گرت ...

خرم دِلے که دلبرِ او غَمگسار اوست ..❤️#عبید_زاکانی

سلامی جانفزا چون وصل جانانسلامی خوش چو خوی مهربانانسلامی کز ...

گویند چون خزانه‌ی انوشیروان عادل را گشودند، لوحی دیدند که پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط