...هر صبح که می آمدی،خورشید رد پاهایت را صاف میکردتا حسودان،...

...ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟ای تماشاگاه عالم، در ت...

...مرا تا جان بود جانان تو باشیز جان خوش‌تر چه باشد آن تو با...

...تهی ز قهر و کین شدمبرهنه چون زمین شدممرا تو خواستی این چن...

...به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان راکه تا هستیم بشناس...

...یک سبد گل آورده امبرای آدم ها روی پلآنها که دست در دست هم...

...دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ستتو مرا باز رساندی به ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط