بیا تا رازی را به تو بگویمضعف ادمها جای خالی است که باید پر ...

...به خود آمدم این من بودمکه از ترس تنها دیده شدنتظاهر به عا...

در باز شد صدای جیر لولای در او را در فکر فرو بردداشت فکر می‌...

خشم لحظات مان را به غارت می‌برد و ما توسط محبت مان تعریف می‌...

هر مردی که از دنیا رفتبرای پسر بدهی بزرگتری بجا گذاشتارث بزر...

تن صدایم را پایین اوردم و با ملایمت گفتم گاهی...حرفی که راوی...

صدای قهقه‌ش هر لحظه تا انتهای کوچه می‌رسیدداشت از برنامه‌ گو...

به طرف در رفتبا نگاهی مظلوم و با صدای بمی که بغض در پشت ان ا...

به طرف در رفتبا نگاهی مظلوم و با صدای بمی که بغض در پشت ان ا...

اینکه گلی از دست زنی آب می‌خورد عشق بیشتری می‌گیرد یا زنی که...

و زندگی هر لحظه تناقضی تازه رو میکرددرست زمانیکه فهمیدم زند...

چنین گفتن‌ها او را در بند داشتگرچه رنج میبرد اما در ته دلم ب...

تنها کسانی به معجزه عشق شک دارند که هنوز عاشق نشده‌اندمبتــل...

در باز شد صدای جیر لولای در او را در فکر فرو بردداشت فکر می‌...

اگر مثل هزاران سال قبل عاشق میشویم ایمان می اوریمبعد میترسیم...

زن برای ازادی حتما اول باید استقلال داشته باشندوابستگی' اسار...

وقتی هر چیزی را به دوست داشتن ربط می دهندبه یاد می اورم چوپ...

افتادن ائینه از دست زن همان است که کتابخانه را از جامعه بگیر...

عذاب وجدان حالت نسبی داردمن میتوانم از موضوعی رنج ببرم ولی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط