#part_104 #دوروکـــاز ماشین پیدا شدم و به طرف خونه رفتم...مش...

#part_103 #دوروکـــبه طرف اتاق دوربینا رفتم...دوتا از نگهبان...

#part_102 #دوروکـــقبل از اینکه کاری بکنم صدای ضعیفش امدآسیه...

🖤#part_101#دوروکـــبعداز تموم شدن کلاس؛به طرف سالن بسکتبال ر...

#part_100 #دوروکـــهمراه با آسیه وارد مدرسه شدیم...کسری از ث...

#part_97#دوروکـــچندثانیه به چشماش زل زدم و بعدش صاف نشستم د...

#part_96#دوروکـــبه چهره‌.های پوکر و ناامید بچها نگاه کردمخی...

#part_78#دوروکـــ به در محکم کوبوندم و با صدای بلند داد زدمد...

#part_74#دوروکـــ تقه‌ی به در زدم که لیلا خدمتکار خونشون درو...

#part_73#دوروکـــ ابروی بالا انداختم و لب زدم...دوروک:قبل از...

#part_72#دوروکـــ با صدای در شمارش معکوس رو شروع کردم...دورو...

رمان

‌‌ــــ~ــــ~ــــ~ــــ~ــــ~ #گمشـده #part_35#دوروکـــوارد...

#گمشده#part_34#دوروکـــبا یادآوری اون شب حرصی چشمامو بستم و ...

رمان

رمان

رمان

رمان

رمان

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط