#ایست #پارت_آخرهراسان و سراسیمه به بیمارستان می روم و خودم ر...

#ایست #پارت_پنجمدایی جان از درون پارچه ی سبز رنگش مقداری مغز...

#ایست #پارت_چهارمقدم هایم را امتداد می دهم تا انتهای مسیر. ت...

#ایست #پارت_دومپول زردآلو ها را حساب کردم و از مغازه خارج شد...

#ایست #پارت_اولبه نام او...در آن هنگام که عقل بایستد فکر به ...

#همه_او #پارت_سوم(آخر)به نام عشق...به راستی که در زندگی تنها...

#همه_او #پارت_دومبه نام عشق...چه قدر آغوشش مزه می دهد وقتی پ...

#همه_او #پارت_اولبه نام عشق...این قدر نزدیک بود که صدای نفس ...

#به_نام_عشق #کاملا_دلیدر نبودت، عشق را از دیگران گدایی می کن...

#پاییز_نامه #پارت_آخربه نام او......باید دید که آذر، چه در چ...

#پاییز_نامه #پارت_پنجمبه نام او......این روزها چه قدر شبیه پ...

#پاییز_نامه #پارت_چهارمبه نام او......می دانی(؟) پاییز کمی ب...

#پاییز_نامه #پارت_سومبه نام او......روزها چه قدر طولانی و شب...

#پاییز_نامه #پارت_دومبه نام او...... روزهایی که پاییز برایما...

#پاییز_نامه #پارت_اولبه نام او...یک، دو، سه و...خدا حساب تک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط