پارت 10مادر اومد تو و گفت چرا گریه میکنی درد داری و دست مادر...

پارت 9 برادر کایل من معذرت میخوام ( با گریه) گفتم چرا برای چ...

پارت 8 گفت هینا منو ببخش تقصیر منه که زخمی شدیدستش رو گرفتم ...

پارت 7 اریک: باورم نمی شد که هینا داشت ازم محافظت میکرد این ...

ادامه پارت۶هینا: این یه خرسه متوجه ترس اریک شدم و مشعل رو بر...

پارت 6 صدای پای اسب اومد پدر و سربازاش از راه رسیدن مادر به ...

پارت 5 هینا: سه هفته گذشته من موفق شدم که خودم رو تو دل براد...

پارت 4بازم تو فکر بودم که نگاه هینا به من افتاد اومد جلو نکن...

پارت 3تو راه بودم واقعا این خونه خیلی بزرگ بود ای بابا کی می...

پارت2چشم های اون ها من رو ترسوند بغضم گرفتم نمیتونستم خودم ر...

پارت13با دیدن من تعجب کرد خواست بره شمشیرش رو برداره دستش رو...

پارت12رسیدیم به آشپز خونه و شینوبو تو کمد ها دنبال جعبه موچی...

پارت11گفت چیه دلت براش تنگ شده یه شب ندیدیش تو چرت نگی کی بگ...

ببخشید مادرم بفهمه اینترنت داره تموم میشه منو زنده زنده خاک ...

پارت10بعد رفتن موزان آکازا اومد تو و گفت دیدی گفتم عاشقی گفت...

پارت9نگاهم رو از شینوبو گرفتم و با قدرتم برگشتم اتاقم دوباره...

پارت8تانجیرو: من موندم چرا شینوبو این چند روزه چرا انقدر فکر...

پارت7دوما: دوباره مثل هر شب رفتم جلو خونش ولی دیدم داشت میرف...

پارت6یک ماه بعد......دوما: الان یک ماه گذشته و من هرشب میرم ...

پارت 5دیدم یهو از یه اتاق اومد بیرون با دیدنش قلبم تند تند ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط