🍁"صبـح‌هـا" چـشـمانـت را درونِ قلـبم حل می‌کنمآخ که چه شیرین...

این روزها سرما بیداد میکند؛نه به خاطر زمستان..سردی نگاهت؛مرا...

اینگونه دوست داشتنت دل و جرأت میخواست،کار هر مرد و نامردی نب...

قلبِ من،کلبه ی احزانی است،که از سقف بلندش،چکه میکند باران اش...

دیگر نفسی برایم نمانده است جانا!با پای پیاده، دوان دوان؛افتا...

برگ‌ها را نگاه کن؛زرد میشوند و میروند و دل میکنند،از کسی که ...

عقربه ها،بوی تنگ غروب را میدهند؛نیستی و میلِ دَویدن ندارند،آ...

چَشمانش مردابِ تشنه‌ای بود برایم؛غرقِ در نگاهش شدن،کُشت جوان...

گر "منطقی" داشت درونش،مجنونِ قصه که دیوانه نمیشد؛فرهادِ بیچا...

زیادی بالا بردن آدم ها بَدترین اشتباه آدمی است؛گاهی وقت ها د...

طاقت ندارم برَود،سالِ بعد و سالِ بعد و سالِ بعد...آرزو کردم ...

وقتی کسی را از اعماقِ قلبَت دوست بداری؛در خلوتِ خودت،مدام چک...

میگویند حَسودم!آری؛این آینهٔ لعنتیِ اتاقَت،هر روز صُبح، موها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط